پروفسور سيدحسن امين
۱ـ درآمد
سيدمحمدعلي جمالزاده فرزند سيدجمالالدين اصفهاني (واعظ نامدار انقلاب مشروطيت)، پدر قصهنويسي ايران در ۱۳۰۰ «يكي بود و يكي نبود» را منتشر كرد. او نزديك هفتاد سال دور از ايران زيست، امّا هميشه به ياد ايران بود.
يكي از امتيازات ويژهي جمالزاده در ميان داستاننويسان ايران، آگاهي فراوان او از سه منبع مهم يعني ادبيات كلاسيك فارسي، معارف اسلامي و فرهنگ غرب بود. اين آگاهيها او را در پروراندن مضامين ياري ميكرد و به شيريني سخنش ميافزود.
داستانهاي او دلنشين و ساده و سرشار از اصطلاحات مذهبي و سنّتي است. شاهكار جمالزاده، همان يكي بود و يكي نبود (چاپ ۱۳۰۰) است كه بهرغم لغزشهاي دستوري، اوضاع بد اجتماعي و سياسي ايران را نيك به تصوير كشيد و به زبان طنز نابسامانيهاي جامعه را بيان كرد. جمالزاده با انتشار يكي بود يكي نبود، سبك تازهيي در نثر داستاني فارسي خلق كرد كه خلت دوگانهي آن سادگي مفرط و نزديكبودن به زبان و فرهنگ عاميانه از يك سوي و ؟ آن بهدليل پشتوانهي ادبيات كلاسيك از سوي ديگر بود. براي مثال، داستان «درد دل ملاقربانعلي» كه عشق ملايي پير به دختري جوان است، متأثر از داستان «شيخ صنعان» در منطقالطير است.
جمالزاده پس از يكي بود، يكي نبود، كتابهاي دارالمجانين، صحراي محشر، عمو حسينعلي يا هفت قصه، راه آبنامه، قلتشن ديوان، سر و ته يك كرباس، تلخ و شيرين، كهنه و نو، شورآباد، غير از خدا هيچكس نبود، را نوشت كه همه شيرين و خواندنيست.
جمالزاده علاوه بر قصهنويسي به ترجمه و تأليف نيز روي آورد. او كتابي با عنوان داستان بشر به فارسي درآورده و از شيلر نويسندهي آلماني، نمايشنامهي ويلهلم تل را ترجمه كرده است. قهوهخانه سورات اثر برناردن دوسنپير فرانسوي نيز بهدست او پارسي شده است. اين كتاب كه در فارسي الگويي براي گفتار خوش يارقلي اثر محمد محلاتي و مناظرهي دكتر و پير شهيد هاشمينژاد شد، سرگذشت جمعيست كه دربارهي دينهاي گوناگون با يكديگر مناظره و گفتوگو ميكنند. در قهوهخانهي سورات مناظرهكنندگان سرانجام ميپذيرند كه حقيقت در همهي آيينهاي خدايي يكيست.
يكي از تأليفات مهم جمالزاده خلقيات ما ايرانيان است كه در آن سخت از ويژگيهاي اخلاقي هموطنان خود انتقاد كرده است.
از نامههاي جمالزاد ديگر ويژگيهاي جمالزاده نامهنگاري او بود. او نوعاً هر كتابي را كه ميخواند، چيزي دربارهي آن مينوشت. اينك دو نامه از نامههاي جمالزاده خطاب به اين قلم كه هر كدام راجع به يكي از كتابهاي چاپ شدهي من در بيست سال پيش است.
۲ـ نامهيي از جمالزاده به امين
ژنو ۲۲ مهر ۱۳۶۳ / ۱۳ اكتبر ۱۹۸۴
M. A. Djamalzadeh
۷۸ Florressant
۱۹۰۶ Geneve
با سلام و دعاي قلبي و ارادتمندي خالصانه خدمت دوست نازنين هرگز نديدهي خود، حضرت دانشمند گرامي آقاي دكتر سيدحسن امين.
به عرض ميرساند كه كتاب كوچك ولي بسيار مفيد و محققّانهي International and Legal Problems of the Gulf با يك نامهي كوتاه ولي معطّر و صفاپرور عزّ وصول بخشيد و مرا خوشحال ساخت. كار خوب و مفيدي انجام دادهايد؛ ولي آيا خيال ميكنيد كه در محكمههاي بينالمللي كه فضايش را با دود و مه سياست مملو ساختهاند و قضاتي كه كيفيت كارشان بر شما صد بار بهتر از من دور افتاده ـ كالشمس في وسط السماء ـ مشهود و روشن است، اين نوع مساعي ممكن است حق را به ذيحق برساند؟
جنابعالي متخصص اين قبيل مسائل شدهايد و هر چه در اين باب به عرض برسانم در حكم جسارت و حكمت به لقمان آموختن است و خدا بخواهد، وقت و وسيله و حوصله داشته باشيد به هموطنانتان در كنار آن همه تحقيقاتي كه لازمهي تحصيلات، تحقيقات، عقايد و افكار شماست، بفهمانيد كه بايد از خر لجاجت كه از خر دجّال هزار بار خطرناكتر و شومتر و پليدتر است، قدري پياده شوند و همه چيزها را حتا آبرو، عرض، ناموس، خير و صلاح مردم نادان و بيگناه را به دراهم معدود (حافظ خودمان به آن اشارت لطفآميزي دارد) نفروشند و همچنانكه صدراعظم حاجي ميرزا آقاسي (چنانكه معروف است و درست نميدانم حقيقت تاريخي دارد يا نه) درياي شمال را كه آن هم در شمال كشور ايران، مانند خليج در جنوب همين آب و خاك اهميت حياتي دارد، به روسيه بخشيد و گفت: اين آب شور را كه به هيچ درد ما نميخورد، به اين كافرهاي… نشور بدهيد. اين را هم به هر اسم و نامي (خواه خليجفارس و يا خليجعرب و يا خليج بحرين و عمان) به دراهم معدود ميفروشند و پولش را در قمارخانههاي خارجه به بازي مياندازند.
در هر صورت كتاب شما چراغيست كه حق ايران را (حق حقّه) روشن و مبرهن ميسازد و خدا بخواهد كه ثمربخش واقع گردد و لااقل يكي از دلايل متعدّدي باشد كه اين آب را مال ما دانسته ميداند. آمين يا ربّ العالمين. دعاي ديگر هم آنكه ما بدانيم و راهش را پيدا كنيم كه از چنين سرمايهي خداداد بسيار وسيع و گرانبهايي كه خليجفارس نام دارد، چنانكه شايد و بايد (و يا اقلاً تا اندازهي ممكن و معقولي) استفاده بكنيم و گنج بيفايده و كاملاً بيثمر (و حتّا بهانهي بدبختي) برايمان نباشد. به دوست عزيزم كوروش [سيروس] غني بسيار نازنين سلام مرا برسانيد.
مقداري گرفتار و پير شدهام كه در تمام طول عمر، كمتر نظير آن نصيبم بوده است. فعلاً قربانتان. جمالزاده. براي من غيرممكن است كه از هر يك از كتابهايم چندين جلد برايتان بفرستم. هر چه به عقلتان ميرسد اقدام فرماييد، محض رضاي خدا.
سيدمحمدعلي جمالزاده
۳ـ نامهيي ديگر از جمالزاده به امين
ژنو ۲۱ شهريور ۱۳۶۳ / ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۵
M. A. Djamalzadeh
۷۸ Florressant
۱۹۰۶ Geneve (Swiszerland)
خدمت دوست دانشمند و بلندهمت، دوست ناديدهام حضرت آقاي استاد دكتر حسن امين زحمتافزا ميگردم كه يك جلد از كتاب بسيار نفيس، ممتاز و ارزندهي جنابعالي با عنوان Middle East Legal Systsms به دستم رسيد. بسيار خوشحالم كه باز در اين روزگار مُظلم و تاريك كه سرچشمههاي روشني و اميدواري روز به روز به روي ما و مملكت و هموطنانمان بستهتر ميگردد و باز ناگهان، مانند ستارهي دنبالهدار هاله كه بهزودي به قول ستارهشناسان در آسمان كرهي زمين نمايان خواهد گرديد (و من اولين بار اين ستاره Hally را كه هر ۷۶ سال يكبار به ما نزديك ميشود، ديدهام و فراموش نميكنم)، افق خاطر را منوّر ميسازد و فروغ اميدواري را در چراغ روح مأيوس، روشن مينمايد. كتاب را (با آنكه انگليسي را خيلي كم ميدانم) با ذوق و شوق و شعف از سر تا پايان، ورق زدم و هر ۴۳۴ صفحهي آن را از زير نظر سريع گذراندم و در صفحهي آخر، عكس شما را ديدم. در نظرم بكلي ناآشنا نيامد و به خاطرم خطور كرد كه با كمك دوست نازنينم، آقاي غني براي حقالتأليف كتابهايم، اقدامات مكرّر و مفيد انجام داده بوديد و به شما ميگويم كه من مديون مراحم شما دو نفر وجود عزيز هستم.
كتاب بهطور اجمال در روي كاغذ جلد از شما صحبت
داشته و عناوين آثار شما را هم داده است و سپس، پس از مقدمهيي مختصر و مفيدي به
فهرست مفصل bibliographie جامع ميرسد كه براي طالبان اين
رشته به غايت گرانبهاست و آنگاه به فهرست مندرجات دقيق كه ده صفحه ميرسيم (معذرت
ميطلبم كه فهرست مندرجات را پس از مقدمهي متذكر شدهام، معذرت ميطلبم، اشتباه
قلميست). كتاب مشتمل است بر ۱۵ فصل
(به ترتيب الفباي اسامي ممالك) از افغانستان تا به يمن جنوبي (روي هم رفته پانزده
مملكت اسلامي) و دربارهي قوانين و آنچه مربوطه به قانون است، همه را يكي پس از
ديگري شرح دادهايد و منابع و مآخذ را هم معين فرمودهايد. از دايرهي كار و تخصص
من كه جز داستانسرايي ناقابل بيش نيست، متجاوز است و فهم و ادراك محدود من به هيچوجه
اجازه نميدهد كه زبان بگشايم و به قلمفرسايي بيهوده بپردازم.
ولي يك مطلب كه دلم ميخواهد بدانم اين است كه نميدانم آيا كما هو حقّه نشان دادهايد كه اين پانزده كشور اساس قوانين و كار قانونگذاري آنها، مبني بر چه اصل، منبع و پايهيي بوده است و آيا از عهدهي درك و تعمّق نيّت قوهي مقنّنهيي كه سرمشق آنها بودهاند (يعني مغرب زمين، اروپا، امريكا و شايد استراليا و روسيه) و حتا شريعت، قوانين و اصول اسلامي، چنانكه شايد و بايد از عهده برآمدهاند؟ و يا تنها به ترجمهي تقريباً تحتاللفظي [اكتفا كردهاند]، آن هم شايد بدون آنكه درست از عهدهي منظور اصلي متون و نيز از علم و تسلّط به زبان مادري خودشان برآمده باشند.
من هنوز تقريباً هر روز در نشرياتي كه به زبان فارسي از دولت [؟] و يا از جانب عوامل مخالف رژيم جمهوري اسلامي از خارج از ايران به دستم ميرسد، شاهد انحطاط و اشتباههاي فاحش از ترجمه هستم و بسيار نادر است كه كسي متوّجه شده باشد و به صرافت تصحيح، اصلاح يا لااقل تذكّر بر آمده باشد.
در قوانين فرنگستان كه نتيجهي كار، تحصيل، تحقيق، مطالعه، مشورت علمي و فني طولاني با تاريخيست قدم به قدم گرفته (خودم هفتاد سال پيش در لوزان و سپس در ديژون (فرانسه) علم حقوق خواندهام و ديپلم هم دارم و خوب به خاطر دارم ramoun Droit (حقوق روم قديم) را به ما درس ميدادند و همان وقت از خودم ميپرسيدم كه آيا براي ترجمهي اين همه كلمات و اصطلاحات حقوقي ما ايرانيان در زبان فارسي و حتا عربي كلمات و اصطلاحات درست و حسابي كافي داريم و يا بايد خلق، ايجاد و حتا جعل بنماييم و جوابي از خود و ديگران كه همقطاران بيسوادم (مانند خودم) بودند، نميشنيدم و به همين علّّت شايد باشد كه هنوز دربارهي كلمهي «مشروطيت» كه آيا از كلمهي Charte است و چرا كلمهي «مشروعه» را بر آن ملحق نساختهاند، دعوا و مرافعههاي دور و دراز در ميان است كه خودتان صدبار بهتر از من ميدانيد. قوانين مذهبي اسلامي ما آن همه كلمات و اصطلاحات دارد كه برايش در فارسي، كلمه پيدا نكردهايم و همان كلمات عربي را پذيرفتهايم و استعمال ميكنيم و انشاالله به همت باز خود سيدحسن امين، كتاب لغتي تأليف گردد و اين نقص هم به همت اين جوانمرد از ميان برود يا لامحاله تا اندازهيي گودال پُر شود.
دوست ارجمندم، تأسف بسيار دارم كه سواد انگليسي من آب برداشته و خيلي ناكافيست، ولي چنانچه مايل باشيد و خودتان مقالهيي دربارهي معرفي كتابتان به زبان فارسي در چهار پنج صفحه (با خط خوانا) تهيه فرموده و برايم بفرستيد، با كمال رغبت و مسرّت حاضرم، بخوانم و اگر لازم باشد (ولي يقين دارم لزومي نخواهد داشت) اصلاحات مختصري البته با اجازه و اطلاع خودتان به عمل آورم و براي مجلهي ايراننامه [بفرستم]كه در واشنگتون به چاپ ميرسد و يا براي يكي از نشريههاي جديدي كه در تهران از جانب مراكز نشريات (كه الحق روز به روز زيادتر و بهتر و خواندنيتر ميشود، همين اواخر نشريهيي به زبان فرانسه كه در تهران به چاپ ميرسد،برايم رسيد كه مقالهي مفصلي به زبان فرانسه در باب «ولتر و اسلام» به قلم يك جوان بسيار درس خواندهي ايراني بود كه كتابي هم در پاريس، به زبان فرانسه در همين موضوع به چاپ رسانيده و در مراكز دانشگاهي سوربون (دانشگاه پاريس) مورد توّجه واقع گرديده و جايزهي مخصوص به او دادهاند.) نميدانم دوست عزيزم آقاي غني در انگلستان است يا به امريكا برگشته است «هر كجا هست خدايا به سلامت دارش».
خدا بخواهد اين نامهي دور و دراز و بيمعني (يا كممعني) بهدست شريفتان برسد. با سلام، دعا و تبريك بسيار قلبي خالصانه.
دوست صديق و دعاگوي شما
سيد محمدعلي جمالزاده
آدرس مجلهي ايراننامه را لابد ميدانيد، ولي محض احتياط برايتان مينويسم… اسم مدير مجله دكتر جلال متيني.
البته مقتضيست يك جلد هم براي آقاي استاد دكتر احسان يارشاطر مؤسس دايرهالمعارف ايراني به آدرس دانشگاه كلمبيا (نيويورك) دريافت [كذا! ارسال] فرماييد… ■